نویسنده: مریم اسماعیلی ( آرام)
 

سعد بن سعد اشعری قمی

نام خودش هم مانند نام پدرش سعد است. از خاندان اشعری قمی است؛ همان‌هایی که برای ترویج تشیع در قم گام‌های بلندی برداشته‌اند و ده‌ها فقیه و محدث در دامان خود پرورش داده‌اند. (1)
جزو یاران گران قدری بود که امام جواد (علیه السلام) در واپسین روزهای عمر با برکت خویش، برایش دعا کرد. هنگامی که عبدالله بن صلت قمی در آخرین روزهای حیات امام جواد (علیه السلام)، خدمت حضرت مشرف شد از آن بزرگوار شنید که فرمود: خداوند صفوان بن یحیی و محمد بن سنان و زکریا بن آدم و سعد بن سعد را خیر دهد؛ زیرا نسبت به من وفاداری کردند. (2)
محمد بن حسن، شخصیتی بسیار بزرگوار و از نخبگان و سرسپردگان اهل بیت عصمت و طهارت، و از مبلّغان و مروجان اندیشه و تفکر آنان است. نمونه بارز حدیث امام صادق (علیه السلام) بود؛ آنجا که حضرت فرموده بود: یک نفر از شیعیان ما که اخبار و روایات ما را بین پیروان ما منتشر می‌کند، [تا] قلب‌ها و جان‌های آنها به نور دین محکم شود، از هزار عابد که تنها اهل دعا و ذکرند، ولی مبلّغ رسالت الهی نیستند بهتر است. این بود که سعد از شهر و دیار خود بار سفر بست و به مدینه کوچ کرد برای بهره بردن از دریای فیض الهی. او جزو یاران برجسته امام رضا و امام جواد (علیهما السلام) بود. (3)
مهم‌ترین حدیثی که از این عالم بزرگوار نقل کرده‌اند، حدیث پاداش زیارت حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام) است. تمام روایت‌گران این حدیث از سعد بن سعد، از عالمان بزرگ شیعه‌اند که این گونه از او روایت کرده‌اند: شیخ صدوق از پدرش، پدر او از علی بن ابراهیم قمی، وی از ابراهیم بن هاشم، ابراهیم از سعد اشعری، و سعد از امام رضا (علیه السلام) نقل می‌کند: « قَالَ سَأَلْتُ عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (علیه السلام) فَقَالَ مَنْ زَارَهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ سعد گفت گفتم: قبر فاطمه دختر امام موسی بن جعفر را می‌فرمایی، فرمود: بلی، هرکه او را زیارت کند برای اوست بهشت.» (4)

محمد بن حسن اشعری قمی

در نیمه دوم سده دوم هجری، در خانه حسن بن ابی خالد اشعری که از خاندان پرآوازه اشعری‌های قم بود، کودکی پا به عرصه هستی نهاد؛ نام او را محمد گذاردند. وی در این خاندان با شرافت رشد کرد و به اشعری قمی معروف شد. (5)
محمد بن حسن، شخصیتی بسیار بزرگوار و از نخبگان و سرسپردگان اهل بیت عصمت و طهارت، و از مبلّغان و مروجان اندیشه و تفکر آنان است. وی احکام دینی را نزد این خاندان آموخت و دیگران را نیز در این راه پر نور، هدایت و دعوت می‌کرد.
علامه مامقانی نیز او را از نیکان می‌خواند. (6)
علامه مجلسی در کتاب وجیزه، او را از محدثان نیکوحال معرفی کرده است. (7) سعادت بهره بردن از سه دریای بزرگ علم و حکمت الهی، امام موسی کاظم، امام رضا و امام جواد (علیهم السلام) را داشت. (8)
در شهر قم می‌زیست؛ شهری که مردمش همواره در راه ترویج مکتب اهل بیت کوشیده‌اند. رشد کردن در چنین محیط دینی، عشق و علاقه به اهل بیت را در جان او بنا نهاد و خود، این گرایش را به ثمر رساند؛ زمانی که از زادگاه خویش به سمت حجاز بار هجرت بست رفت تا از آن سرچشمه‌های وحی بهره بگیرد.
نامه‌های شیعیان را به امامان می‌رساند و از آنها پاسخ و پرسش‌های خود و مردم را می‌گرفت و بر دانش خود می‌افزود. (9)
سعد بن سعد اشعری قمی، در آخرین لحظه‌های زندگی، او را وصی خود در انجام اعمال مذهبی‌اش قرار داد؛ و این موضوع، نشانه نهایت اعتماد و اطمینانی است که به او داشته‌اند.
وی در همین موضوع، به امام موسی کاظم (علیه السلام) عرض کرد: سعد بن سعد مرا وصی خود قرار داد تا حجی از جانبش به جای آورم؛ اما مشخص نکرد چگونه حجی؟
امام در پاسخ فرمود: اگر او مالی به اندازه حج دارد، به نیابت از او حجی انجام دهید. (10)
نایب ائمه بین شیعیان قم بود؛ امین هم بود که مردم جواب او را از طرف امام، می‌پذیرفتند. وقتی مردم قم از یافتن پاسخ پرسش‌های خود درمانده می‌شدند و لازم می‌شد که به امام مراجعه کنند، نامه‌ها را به محمد بن حسن اشعری می‌دادند؛ خود می‌گوید: «بعضی از شیعیان قم توسط من نامه‌هایی به محضر امام جواد (علیه السلام) می‌فرستادند و مسائل خود را از امام سؤال می‌کردند.» (11)
می‌خواست بداند بعد از آن همه سال اختناق در بین شیعیان، حال می‌توان به کتاب‌هایی رجوع کرد که از دست مخالفان اهل بیت پنهان نگه داشته شده بود؟ پس به سوی مولایش امام جواد (علیه السلام) شتافت. مثل همیشه بی‌صبرانه منتظر پاسخ سؤالش و زیارات نور چشمش، ابن الرضا (علیه السلام) بود.
در کمال ادب، مقابل امام نشست و عرض کرد: جانم به فدایت! بزرگان دانشمندان شیعه از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) روایت نقل کرده‌اند؛ اما از آن رو که در آن روزگار، تقیه در جامعه شیعه حاکم بوده است، محدثان شیعه کتاب‌های خویش را از مخالفان پنهان می‌کردند و آنها را به عنوان حدیث بین دیگران نشر نمی‌دادند. اکنون آن کتاب‌ها به دست ما رسیده است. حالا چه باید کرد؟ به این کتاب‌ها اعتماد کنیم یا نه؟ امام در پاسخ فرمود: تمام روایات این کتاب‌ها را نقل کنید؛ چون آنها حق است. (12)

عبدالعزیز بن مهتدی قمی

نامه‌ای به امام جواد (علیه السلام) نوشته بود. حضرت در ادامه پاسخش فرموده بود: نامه تو به دستم رسید. خداوند گناهان تو را بخشید و ما و تو را مورد رحمت خویش قرار داد و همان‌گونه که من از تو راضی هستم او نیز از تو راضی باشد.
این گفتار حضرت، بیانگر احترام خاص ایشان نسبت به وی، و حاکی از تقوا و عدالت و مقام قدسی اوست؛ افزون بر آن، بر تدبیر و سیاست وی در جهت پیشبرد اهداف آن حضرت دلالت دارد. (13)
تسلیم محض اوامر امامانش بود. در آن زمان عده زیادی به مذهب واقفیه گرویده بودند، ولی او نه تنها بعد از امام موسی کاظم (علیه السلام) جزو پیروان امام رضا (علیه السلام) شد، بلکه بعد از شهادت آن حضرت نیز نامه ای به امام جواد (علیه السلام) نوشت و در مورد صرف اموال و بیت‌المالی که در اختیار داشت، راهنمایی خواست. (14)
در اوج خفقان و اختناق، زمانی که حاکمان ستم‌پیشه اجازه کوچک‌ترین حرکتی را به شیعیان نمی‌دادند، در محله برقود، از قریه‌های شهر قم که ویژه شیعیان بود، کودکی متولد شد که بعدها پرچمدار ارزش‌های علوی گردید و مانند ستاره در حریم ولایت درخشید. او ابوعبدالله، محمد، فرزند خالد برقی معروف بود. در امور دینی بسیار محتاط بود. می‌خواست مطمئن شود که آیا کسانی که از امامان معصوم به ایشان پیام می‌آورند یا پاسخ پرسش‌هایشان را می‌دهند، موثق و مورد اعتمادند یا نه؟
یونس بن عبدالرحمن، از صحابی بزرگ امام رضا و امام جواد (علیهما السلام) بود و جلالت و مقام وی بر همگان آشکار؛ با این همه، فرزند مهتدی جانب احتیاط را از دست نداد. او در نامه‌ای به امام رضا (علیه السلام) نوشت: من همه اوقات نمی‌توانم خدمت شما برسم؛ آیا یونس بن عبدالرحمان موثق است تا از او مطلب دینم را سؤال کنم؟ حضرت نیز پاسخ مثبت داده بود. (15)
فضل بن شاذان درباره مقام او می‌گفت: عبدالعزیز مهتدی، بهترین اهل قم است. من هیچ قمی را ندیده‌ام که مانند وی باشد.
این سخن از فضل بن شاذان، که راوی و عالمی بزرگ و دارای یکصد و شصت تألیف است اهمیت زیادی دارد؛ چه اینکه او خود دارای مقامی بسیار بالا با عده زیادی از راویان آشنا بوده است. (16)
اجدادش جزو راویان حدیث نبوده‌اند، ولی در زمره دلدادگان خاندان اهل بیت عصمت و طهارت بودند. تنها کسانی از بستگان وی که راوی حدیث بودند، دو نوه‌اش حسین بن حسین بن عبدالعزیز و محمد بن حسین بن عبدالعزیز هستند. (17)

محمد بن خالد برقی

در اوج خفقان و اختناق، زمانی که حاکمان ستم‌پیشه اجازه کوچک‌ترین حرکتی را به شیعیان نمی‌دادند، در محله برقود، از قریه‌های شهر قم که ویژه شیعیان بود، کودکی متولد شد که بعدها پرچمدار ارزش‌های علوی گردید و مانند ستاره در حریم ولایت درخشید. او ابوعبدالله، محمد، فرزند خالد برقی معروف بود. (18)
خاندان وی در پی حمایت از دین و شریعت، رنج‌ها و سختی‌های فراوانی تحمل کرده بودند. پدرش خالد، وقتی طفلی بیش نبود، با شهادت پدربزرگ محمد به دست عمّال خلیفه، به همراه پدرش به قم آمد. جد بزرگوارش، محمد بن علی، به دلیل حمایت از قیام حضرت زید بن علی بن الحسین (علیه السلام)، به امر یوسف بن عمرو، والی کوفه، دستگیر شد و سرانجام پس از تحمل شکنجه‌های فراوان به شهادت رسید. در پی این حادثه، عبدالرحمن، فرزند محمد بن علی، به همراه پسرش خالد، که طفلی بیش نبود، از کوفه به قم هجرت کرد و سال‌ها بعد از آن، محمد بن خالد پا به عرصه هستی نهاد. (19)
با سه امام بزرگوار (امام موسی کاظم، امام رضا و امام جواد (علیهم السلام)) هم عصر بوده، نه فقط اینکه هم عصرشان باشد، بلکه در تمام کارهای مهم خویش از آنها کسب تکلیف و بنا بر دستور ایشان عمل می‌کرد. (20)
محمد بن خالد از پیش‌گامان عرصه دانش و معرفت در عصر خود به شمار می‌رفت. او در دانش‌های رایج آن زمان، تفسیر علوم قرآن، تاریخ، روایت، ادبیات عرب و ... صاحب نظر و دارای تألیف بود.
مقام والای علمی محمد بن خالد برقی بر هیچ یک از دانشمندان علم رجال پوشیده نبود و آنان هرگاه به نام این عالم برجسته شیعی رسیده‌اند، از او به بزرگی یاد کرده و به تعریف از مقام علمی‌اش پرداخته‌اند؛ چنان که وی را چنین معرفی کرده‌اند: محمد بن خالد برقی، فقیه، ادیب، و آشنا به علوم عربی و اخبار بود و کتبی دارد. (21)

نمایش پی نوشت ها:
1. شیخ طوسی، فهرست، ص76.
2. رجال‌کشی، ج2، ص792.
3. اصول کافی، ج1، ص33.
4. صدوق، ثواب الاعمال، ص226.
5. جمعی از نویسندگان، ستارگان حرم، ج5، ص210؛ ج7، ص303؛ ج4، ص61.
6. عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص990.
7. همان، ج7، ص990.
8. طوسی، رجال، ص391؛ معجم الرجال، ج15، ص203.
9. شیخ طوسی، استبصار، ج4، ص1370؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص231.
10. استبصار، ج4، ص1370.
11. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص231.
12. اصول کافی، ج1، ص53.
13. رجال کشی، ج2، ص795.
14. ناصر الشریعه، تاریخ قم، ص203.
15. وسائل الشیعه، ج27، ص147.
16. رجال کشی، ج2، صص795 و 779.
17. بحارالانوار، ج1، ص61؛ رجال نجاشی، ص245.
18. رجال نجاشی، ص257.
19. همان.
20. رجال، صص386 و 404؛ ابن ندیم، فهرست، ص276.
21. رجال نجاشی، ص257؛ فهرست شیخ طوسی، ص175؛ فهرست ابن ندیم، ص276.

منبع مقاله :
نشریه گلبرگ، شماره 127، مرکز پژوهشهای صدا و سیما، بهمن 1389.